بهينه سازی مصرف انرژی در ساختمان با توجه به معماری ساختمان
انرژي از مهمترين كار مايه و اصليترين نيروي اساسي زندگي بشري محسوب گشته و تاريخ و تمدن بشري بر بنياد ابداعات و كشفيات در جهت تبديل انرژيهاي مختلف به يكديگر شكل گرفته است. انرژي از اركان تمدنهاي بشري و در نتيجه اساس توليدات اجتماعي به شمار ميرود. انقلاب صنعتي كه بر تمامي عرصهها و فعاليتهاي اقتصادي ـ اجتماعي بشري تأثير به سزايي داشت، در نتيجه بكارگيري و بهرهبرداري از اشكال مختلف انرژي به وقوع پيوست. اينك بشريت با كارگيري انواع انرژيهاي مختلف فسيلي و غيرفسيلي در آستانه هزاره سوم قرار گرفته است وسعي بر محدود كردن انرژيهاي به دست آمده از سوختهاي فسيلي داشته و درصدد به كارگيري نوعي از انرژي به منظور صرفهجويي در انرژيهاي ديگر است.
فعاليتهاي مختلف اقتصادي و توليدي در كشور ما يكي از مصاديق اسراف در مصرف انرژي در جهان به شمار ميرود. ابتداييترين تمهيدات در جهت صرفهجويي در اين زمينه جهشي عظيم در اقتصاد كشور را ميتواند موجب گردد. يكي از بخشهاي مهم در اين زمينه طراحي و ساختمانسازي است كه با بكارگيري فنون طراحي و ساخت ميتوان صرفهجويي قابل توجهي در مصرف انرژي داشته و در نتيجه آلودگي ناشي از آن را نيز به ميزان زيادي كاهش داد.
واژههاي كليدي: انرژي فسيلي، انرژي غيرفسيلي، آلودگي، تبادل حرارت، بهينهسازي، ساختمان، طراحي، فنآوري، اجراء، بهرهبرداري
مقدمه
تاريخ تكاملي بشر در حقيقت تاريخ تبديل انرژيها به صورتهاي مختلف بوده و مملو از ابداعات و اختراعات و كشفيات در اين جهت است. انقلاب صنعتي خود نمونه بارزي از اين تغيير شكل انرژي ميباشد. به طور كلي انرژيها به دو دسته تقسيم شدهاند، انرژيهاي تجديدپذير و انرژيهاي تجديدناپذير. بخش اعظم انرژيهاي مورد استفاده بشر، انرژيهاي تجديدناپذير هستند. اين نوع انرژي داراي دو نقطه ضعف اساسي است. يكي آنكه منبع چنين انرژي محدود است و زماني منابع آن به پايان خواهد رسيد و ديگر آنكه اين نوع انرژي از سوخت منابع فسيلي كه بزرگترين آلوده كننده محيط زيست ميباشد، توليد ميشود. انرژيهاي تجديدپذير كه توسط تابش خورشيد، باد، حركت آب و ... به دست ميآيد، برخلاف انرژيهاي تجديدناپذير هم منابع طبيعي پايانناپذيري را دارا هستند و هم داراي آلودگي نيستند.
صرفهجويي و بهينهسازي مصرف انرژي كه بيشتر به انرژيهاي تجديدناپذير مرتبط ميگردد، از يك جهت به دليل محدود بودن منابع چنين انرژي حائز اهميت است و از طرف ديگر موجب كاهش آلودگي محيط زيست ميگردد. اثر مخرب اين نوع انرژي يعني آلودگي محيطزيست انسان را بر آن داشته تا با رويكرد به مصرف انرژيهاي تجديدپذير اين اثر را كاهش دهد. استفاده از اين نوع انرژي خود ميتواند در كاهش ميزان مصرف انرژيهاي تجديدناپذير بسيار مؤثر باشد.
در كشورهاي پيشرفته مانند اروپا، تقريباً هر نفر يكصد ”كيگا جولز"، معادل 5/3 تن زغالسنگ انرژي در سال مصرف دارد. در آمريكا و كانادا اين رقم براي هر نفر به ده تن در سال ميرسد. اين در حالي است كه در كشورهاي توسعه نيافته و غيرصنعتي هر نفر 1/0 تن يعني 01/0 بالاترين مصرف، انرژي صرف ميكنند (Behling 1996)، در صورتي كه كشورهاي در حال توسعه به منظور تعميم عدالت اجتماعي و ارتقاء سطح زندگي با توجه به ميزان رشد جمعيتي كه اين نوع كشورها با آن مواجه هستند، برنامههايي را تدوين نمايند، آينده مصرف انرژي در جهان و در نتيجه استفاده از انرژيهاي تجديدناپذير كه از سوخت منابع فسيلي به دست ميآيد، روند فزايندهاي را خواهد داشت.
بحران انرژي در سال 1973 و 81ـ 1979 ميلادي (Behling, 1996) وابستگي زياد به مصرف انرژي كشورهاي صنعتي موجب توجه آنها به اين وابستگي گشت. در نتيجه اين بحران بود كه اين جوامع به منظور رفع بحران و وابستگي به آن مباحثي چون آلودگي هوا، مشكلات لايه ازن و بارانهاي اسيدي (ترش) را مطرح كردند.
عواقب مصرف بالاي انرژي و فهم آن از اين عواقب موجب توجه به اشكال توسعه پايدارتر ـ كه به محدوديتهاي محيطي مربوط ميشد، تا فائق آمدن بر آنها ـ گرديد. يكي از مهمترين بازتابهاي اين مقوله توجه خاص به بازنگري مجدد فرم و عملكرد شهري و همچنين روند فعاليتهاي صنعتي معاصر ميباشد. در اين رهگذر خواستگاه رو به افزايش شناخت اهميت موضوع مانند تراكم شهري براي تعيين و تخمين انرژي بهينه و اهميت حركت به سوي انرژيهاي زيست محيطي و استفاده بهينه از منابع و مواد خام با بازده منفي كمتر و اثرات مخرب زيست محيطي كمتر قابل تعمق ميباشد. هرچند پايگاه عمومي توجه به حفظ محيط زيست در حرف باقي مانده است، واقعيت آن است كه تبديل اين باورها به منظور متحول نمودن زندگي كار بس دشواري است. قطعاً اين موضوع درك انگيزههاي قابل حصول و ممكن براي تغييرات اساسي مانند چگونگي ارزشگذاري تصميمات فردي را طلب مينمايد. همانطوري كه در اقتصاد متكي به بازار آزاد به تقدير اتكاء ميشود. تناقض ديگري كه در اينجا وجود دارد، آن است كه مادامي كه اهميت جهاني فشارهاي زيست محيطي شناخته شدهتر ميگردد، راهحلهاي اساسي در عمل در حدود محلي مطرح ميگردد و نه در سطح جهاني. بسياري، راهحل بحرانهاي اينچنين را در بازنگري در ارزشهاي اجتماعي و اصول حاكم بر بوم ميدانند. البته محيط زيست متعلق به عموم است و چنين راهحلي را نيز ميطلبد.
امكانات مادي با اتلاف انرژي محيط زيست را تخريب مينمايند و به دليل نبودن انرژي فقر افزايش مييابد. برخي تصور ميكنند امكانات فراهم شده توسط تكنولوژي موجب چنين نقيصهاي گشته است، حال آنكه هدف از تكنولوژي فراهم آوردن آسايش و راحتي بشر است و تلقي غلط از تكنولوژي و ابزاري انگاشتن آن موجب مشكلات ياد شده گشته است، چه تكنولوژي تنها ابزار نيست كه روح شاعرانه آن قادر است تا در صورت درك آن به مشكلات پايان دهد. اين نقيصه برطرف نميگردد مگر از طريق افزايش كارآيي امكانات و تمركز مجدد بر روي انرژيهاي تجديدپذير به كمك تكنولوژي. به همين دليل دانشمندان و پژوهشگران در تلاشند تا با كاهش هزينههاي استفاده از انرژيهاي تجديدپذير مشكلات استفاده از انرژيهاي تجديدپذير را برطرف سازند. اين نكته قابل توجه است كه تكنولوژي، هزينه استفاده از انرژيهاي تجديدپذير در سطوح كوچك مانند تأمين آبگرم و گرمايش ساختمان با كمك نيروهاي خورشيدي و بادي را تا حدود زيادي كاهش داده است.
اين ميزان كاهش هزينه اين نكته را گوشزد ميكند كه نبايد فراموش كرد كه تكنولوژي استفاده از انرژيهاي تجديدپذير به مرابت سادهتر و بادوامتر از تكنولوژي استفاده از انرژيهاي تجديدناپذير و هستهاي بوده و تنها به دليل كاهش آلودگي كافي است تا چنين رويكردي در كشور ما نيز به عمل بيانجامد. چه هزينه رفع آلودگيهاي زيست محيطي به مراتب بيشتر از هزينههاي ياد شده ميباشد.
تكنولوژي يك نياز براي انرژي پاك
بشر با استفاده از انرژي از طريق كشاورزي، توانست محيط طبيعي را مطابق نيازهاي خود به تسخير درآورد. مادامي كه انرژي نه توليد ميشود و نه مصرف و تنها انتقال مييابد، كليه انواع انرژي ارائه شده، يا به شكل انرژي خورشيدي، كه به صورت بيولوژيك در گياهان ذخيره ميشود و يا به صورت سوخت فسيلي درنفت، گاز و زغالسنگ وجود دارد. نوآوريهاي تكنولوژيك قادر است تا هريك از اين منابع كشف شده را در جهت ارتقاء سطح توليد، در هر مورد و زمينه جديدي از استفاده، بكار ببندد.
استفادههاي اوليه انرژي موجب طي مراحلي چون استفاده از انرژي ماهيچهاي تا كشف آتش و در نتيجه فرآيند سوخت چوب تا تلخيص انرژيهاي تجديدناپذير از سوخت مواد فسيلي و تبديل آنها به انرژي الكتريسته گشته است. انرژي ماهيچهاي و سوزاندان چوب حتي در كشورهاي صنعتي هنوز بخش قابل توجهي از انرژي مورد نياز را تأمين مينمايد. قبل از انقلاب صنعتي انرژي مورد استفاده بشر اساساً تجديدپذير بود. فرم و طراحي شهرها براساس اقليم موجود به گونهاي طراحي ميشد تا حداكثر استفاده از انرژي خورشيد و باد را براي شهروندان فراهم سازد. اين موضوع در شهرهاي ايران و به خصوص شهرهاي كويري به خوبي مشاهده ميشود. سازماندهي صنعتي پس از انقلاب صنعتي به طور غالب براساس انرژي بخار با استفاده از سوخت زغالسنگ به جاي سوزانيدن چوب صورت گرفت. اين تكنولوژي با افزايش تقاضا براي مصرف انرژي بيشتر مواجه گشت. انقلاب صنعتي در واقع انقلابي در سوخت فسيلي بود و هرچند پيشرفت سريعي را به دنبال داشت، اما عواقب وخيمي مانند آلودگي هواي شهرها، كه در سلامتي ساكنين مؤثر بود، را در برداشت.
با توجه به اينكه انرژي به دست آمده از سوختهاي فسيلي پايانپذير است، استفاده بجا و حساب شده و اصلاح راندمان انرژي و بهينه كردن مصرف آن بسيار توسعه يافته است. يكي از جنبههاي مهم در جهت افزايش راندمان انرژي، اطمينان از استفاده بجا از نوع انرژي براي منظور خاص ميباشد. براي مثال هزينه توليد برق هدر شده در خطوط انتقال نيرو بسيار بيشتر از ميزان مصارف مربوطه آن ميباشد. انرژي هدر رفته در اين فرآيند قادر است تا گرمايش تمامي خانههاي آمريكا را فراهم سازد (Behling, 1996). اين نكته حائز اهميت است كه ميبايست توليد انرژي را به طرف انرژيهاي تجديدپذير سوق داد و در واقع گذر از تكنولوژي سخت كه بر پايه سوختهاي فسيلي شكل گرفته به طرف تكنولوژي نرم مانند آنهايي كه با طبيعت سازگار و با اكولوژي برخوردار است، را شامل ميشود و در آينده جزء لاينفك و اصلي بازگشت تكنولوژي به سوي طبيعت و همسازي و سازگاري با طبيعت خواهدبود.
در دهـــه 86ـ95 ميـــــلادي مصــــرف انـــرژي جهان Q-BTU 361 كه معادل kwh 2 10*8/105 ميباشد بوده است. عمده انرژي مصرف شده در جهان از سوخت زغالسنگ، فرآوردههاي نفتي، انرژي هستهاي و منابع انرژي تجديدپذير بودهاند. ميزان مصرف منابع انرژي تجديدپذير 6/12% بوده است كه از اين مقدار 3/10% متعلق به مصرف انرژي توليد شده از طريق بيوماس سنتي ميباشد. انرژي مصرف شده در بخشهاي ساختمان، صنعت و حمل و نقل به ترتيب به ميزان 50% و 25% و 25 بوده است. مصرف انرژي در بخش ساختمان به ترتيب زير ميباشد. (Modifidi, 1998)
الف ـ روشنايي 25
ب ـ گرمايش و سرمايش 45
ج ـ وسائل و تجهيزات 15
د ـ اتلاف انرژي 15
ميزان قابل توجه 50 مصرف انرژي كل در ساختمان كه 15 درصد آن تلف ميشود، از يك طرف و ميزان 70 مصرف در روشنايي و گرمايش و سرمايش از طرف ديگر حائز اهميت است. به هر ميزان صرفهجويي در مقادير فوق خود اثر قابل ملاحظه در كلان مصرف انرژي خواهد داشت.
نقش معمار در كاهش مصرف انرژي به مثابه يك استراتژي
همانطوري كه اشاره شد ساختمان يكي از بزرگترين بخشهاي مصرفكننده انرژي در اكثر جوامع محسوب ميگردد. توجه به فنآوريهاي ساختمان به منظور صرفهجويي و بهينهسازي مصرف انرژي به ميزان بسيار مؤثري ميتواند در اين راستا نقش سازنده داشته باشد. اين نكته قابل ذكر است كه مصرف زياد انرژي به هيچ وجه به معني آسايش در ساختمان نيست. نارضايتيهاي موجود در ارتباط با عدم وجود آسايش، به تجهيزات مكانيكي سرمايشي و گرمايشي ساختمان باز ميگردد. ساختماني كه سيستم هواساز وجود دارد و مصرف انرژي بالاتري را نيز شامل ميشود، به مراتب با نارضايتي بيشتري نسبت به ساختمانهايي كه هواساز ندارند، روبرو هست. بنابراين ما در بسياري موارد از ساختمانهايي استفاده ميكنيم كه عليرغم ميزان چند برابر انرژي، آسايش چند برابر را فراهم نميسازند. بنابراين، اين سئوال مطرح ميگردد كه عوامل مؤثر در راندمان و بهينهسازي مصرف انرژي كدامند؟ عوامل اصلي در اين ارتباط به سه دسته تقسيم ميگردند:
الف ـ طراحي معماري ساختمان
ب ـ طراحي تأسيسات برقي و مكانيكي
ج ـ رفتار ساكنين
مطالعات به عمل آمده توسط باكر (Baker, 1996) نشان ميدهد كه عوامل ياد شده مصرف معمول انرژي را تا ده برابر افزايش ميدهند. سهم طراحي معماري ساختمان در ميزان مصرف تا 5/2 برابر مصرف معمول را ميتواند افزايش دهد و اگر چنانچه تأسيسات برقي و مكانيكي را نيز به آن اضافه كنيم ميزان مصرف به دو برابر يعني تا 5 برابر مصرف معمول افزايش پيدا ميكند. سهم ساكنين در اين خصوص نيز مابقي ده برابر يعني 2 ميباشد.
در نگاه اول اين موضوع از اين بابت كه نقش معمار با نقش مهندسين تأسيسات و ساكنين گره ميخورد، ممكن است موجب نگراني گردد. دو دليل موجه و قابل قبول بر اهميت فوقالعاده تصميمات استراتژيك يك معمار در پيشبرد طراحي ساختمان وجود دارد. اول اينكه عوامل مرتبط با ساختمان از عواملي هستند كه احتمال تغييرات آنها بسيار نادر است. تنها در بازسازي و يا تعميرات اساسي، هنگامي كه تأسيسات ساختمان به كلي تعويض ميگردد، اين اتفاق ممكن است رخ دهد. مديريت بهتر قادر است ساكنين را در جهت مصرف بهينه انرژي تشويق نمايد. دوم اينكه عوامل سه گانه فوق جداي از يكديگر عمل نمينمايند و يقيناً استراتژي مصرف بهينه انرژي در طراحي ساختمان هم به سيستم تأسيسات بكار رفته و همه به رفتار ساكنين ساختمان وابسته است.
جداي از تصميماتي كه در طراحي معماري ساختمان به منظور صرفهجويي در مصرف انرژي گرفته ميشود، استفاده از انرژيهاي تجديدپذير و در حقيقت صرفهجويي بيشتر در انرژيهاي تجديدناپذير كه از سوختهاي فسيلي به دست ميآيد، استفاده از سيستمهاي غيرفعال (Passive) توسط پيشبينيهاي معمارانه و انطباق با شرايط محيطي از اهداف بهينهسازي مصرف انرژي محسوب ميگردد. معماري سنتي ايران نمونه آشكار و بارزي از چنين استفاده بجا و ارزنده از فرهنگ بكارگيري روش غيرفعال را به تجربه و نمايش گذاشته است. احياء و باز زندهسازي فرهنگ صرفهجويي كه به صورت علمي و عملي از گذشتگان ما در اختيار گذاشته شده است، ميتواند به سادگي ما را در اين جهت ياري دهد.
تنها با اشاره به دو مثال ميتوان به عمق اين مطلب بيشتر پي برد. يكي آنكه ساختمانهايي كه به گونهاي طراحي شدهاند تا ميزان مناسب جذب تابش گرماي خورشيد را داشته و كمتر تبادل حرارتي ازداخل به بيرون دارند، نياز كمتري به كاركرد تأسيسات پيدا مينمايند، و در نتيجه مصرف انرژي در آنها بهينهتر ميباشد. مثال ديگر آنكه افرادي كه در فاصله نزديكي به پنجرههاي بازشونده زندگي ميكنند، تحمل بيشتري نسبت به تغيير دما داشته و نياز كمتري به روشنايي مصنوعي پيدا ميكنند تا كساني كه درساختمانهايي با سطح زيربناي زياد و عميق زندگي ميكنند. اين نكته كه در اغلب پلانهاي خانههاي مسكوني سنتي، استقرار اتاقهاي سه دري و پنج دري به صورت رديفي كه در اطراف حياط مركزي قرار دارند، ميتواند به اين دليل باشد.
بنابراين اينگونه به نظر ميرسد كه تصميمات استراتژيك براي طراحي ساختمان تأثيرات گستردهتري را براي عملكرد واقعي ساختمان در طول حيات خود دارد تا تحليل اوليه پيشنهادي انرژي به صورت جزئيات. از طرفي رشد فزايندهاي در مشاهدات رضايت ساكنين در ساختمانهايي كه از انرژي غيرفعال مانند روشنايي روز و تهويه طبيعي هوا، استفاده ميكنند وجود دارد. اين مطلب خود گواه بر آن است كه استفاده از تجهيزات و تأسيسات ساده در ساختمان در ابتداي طراحي اهميت بيشتري دارد تا مطالعات فني پس از طراحي ساختمان.
معماري و بهينهسازي مصرف انرژي در ساختمان
با توجه به نقش معمار به عنوان طراح ساختمان در مصرف بهينه انرژي و كاهش اتلاف انرژي لازم است تا ميزان تبادل حرارت را در قسمتهاي مختلف ساختمان مورد بررسي قرار دهيم. ميزان اتلاف حرارت از طريق قسمتهاي ساختمان مانند ديوارهها، بام، كف و بازشوها به عواملي چون ميزان عايقكاري حرارتي، سطح پوشش و اختلاف دماي داخل و خارج ساختمان دارد. مطالعات (نجفي امين، 1366)، نشان ميدهد در يك خانه معمولي چهار طرف باز، ميزان اتلاف انرژي در ديوارها 29%، بام 26%، كف مرتبط با هواي آزاد 20%، بازشوها 14% و منافذ 11% ميباشد.
صرفنظر از قسمتهاي مختلف ساختمان عواملي چون نحوه استقرار ساختمان و فرم ساختمان نيز در ميزان اتلاف انرژي نقش مؤثري را دارد. نحوه استقرار و فرم ساختمان از دو جهت ميتواند اتلاف انرژي را كاهش دهد. يكي جهت تابش خورشيد و ديگري جهت وزش باد ميباشد. جهتيابي ساختمان نسبت به تابش آفتاب و وزش باد بستگي به نوع اقليم محيط داشته و فرم ساختمان نيز ميتواند به گونهاي طراحي گردد كه هماهنگي لازم را با تابش آفتاب و وزش باد داشته باشد. در اين ارتباط اين دو عامل درحقيقت فضاي باز وبسته را ايجاد مينمايد. وجودفضاي سبز و درخت در فضاي باز هم ميتواند نسبت به گرما و نيز سرما به صورت بازدارنده عمل نمايد. درختان از يك طرف دماي بالاي هوا را جذب ميكنند، و از طرف ديگر ميتوانند مانعي براي وزش باد در فصل سرما باشند. در شرايطي كه براي خنك كردن فضا نياز به وزش باد باشد، ميبايست درختان را به گونهاي در فضاي آزاد پيشبيني نمود كه در اين شرايط از حركت هوا و باد ممانعتي به عمل نيايد.
پيشآمدگي و عقب رفتگيها در فرم ساختمان موجب اتلاف حرارتي ميگردد. پلانهاي فشرده اتلاف كمتري دارند. تقليل ديوار فضاهاي اصلي با فضاي آزاد تا حدود زيادي اتلاف حرارتي ساختمان را كاهش ميدهد. الحاق فضايي به عنوان ورودي مانند هشتي ميتواند در اين جهت مؤثر باشد.
در ارتبــاط با فرم ساختمان مهمترين عامل، بزرگي ساختمان است، ساختمانهاي متوسط و مجموعه ساختمانهاي اداري يا مسكوني آپارتماني اتلاف حرارتي كمتري دارند. نمودار شماره يك نشان ميدهد در يك مجموعه ساختماني اداري به ميزاني كه تعداد دفاتر در ساختمان اضافه ميگردد، هزينههاي انرژي مربوطه كاهش مييابد.
طراحي معماري غيرفعال (Passive)علاوه بر تمهيدات فوق با استفاده از سيستم طراحي معماري غيرفعال (Passive) ساختمان، ميتوان انرژي خورشيدي و باد را براي گرمايش و سرمايش به گونهاي جذب و ذخيره نمود كه نيازي به امكانات برقي و يا مكانيكي نباشد. اصلاح نورپردازي در داخل ساختمان و اجتناب از گرمايش بيش از حد نيز به عنوان طراحي معماري غيرفعال محسوب ميگردد. طراحي معماري غيرفعال ميبايست به عنوان يكي از عوامل در استراتژي بهينهسازي مصرف انرژي در نظر گرفته شود.
طراحي معماري غيرفعال با توجه به ميزان تابش خورشيد وباد ميتواند تا حدود قابل توجهي از گرمايش و سرمايش ساختمان را تأمين نمايد، ضمن اينكه هزينه بيشتري را در ساخت ساختمان در بر نخواهد داشت. اغلب مردم ساختمانهايي كه به روش طراحي معماري غير فعال طراحي و ساخته شدهاند را به دليل آسايش و امنيت، به لحاظ آلودگي، ترجيح ميدهند. براي دستيابي به طراحي معماري غيرفعال كافي است به شش اصل آن توجه داشته باشيم.
1ـ نحوه استقرار ساختمان
با توجه به اين اصل زاويه قرارگيري ساختمان و نحوه چيدمان ساختمانهاي مختلف در سايت به گونهاي است كه ساختمانهاي كم ارتفاعتر در جنوب و ساختمانهاي مرتفعتر در شمال سايت قرار گيرند.
2ـ استفاده از فضاي سبز و درخت
استفاده از درخت در اطراف ساختمان ميبايست به گونهاي باشد كه در مناطق گرم ايجاد سايه بر روي ساختمان كرده و در مناطق سرد ضمن عدم جلوگيري از تابش آفتاب بر ساختمان از وزش باد به طرف ساختمان جلوگيري نمايد.
3ـ موقعيت و اندازه بازشوها
بازشوهاي پنچره در نماي ساختمان ميبايست به نحو مناسبي توزيع گردد. ميزان سطح پنجرهها در جبهههاي شرق و جنوب و غرب 15% سطح زيربناي اتاق و در صورتي كه از پنجرههاي دو جداره استفاده گردد، ميزان سطح پنجره ميتواند تا 30% سطح اتاق افزايش يابد. در مناطق سرد ميزان سطح پنجره جبهه شمالي ساختمان به منظور استفاده از نور طبيعي 5% زيربناي اتاق پيشنهاد و در مناطق گرم اين ميزان ميتواند تا ميزان پنجره در جبهههاي ديگر افزايش يابد . (Baker, 1996)
4ـ نحوه چيدمان داخلي فضايي
قرارگيري نشيمن يا فضاي اصلي در مناطق سرد در جبهه جنوبي و در مناطق گرم در جبهه شمالي ميتواند ميزان آسايش را افزايش دهد.
5ـ طراحي
طراحي معماري ساختمان به گونهاي ميبايست صورت گيرد كه كمترين تبادل حرارت را داشته و سپس به منظور ايجاد وضعيت بهتر، ملاحظات طراحي غيرفعال مورد توجه قرار گيرد. اين نكته حائز اهميت است، همانطوري كه پلان فشرده بدون پيشآمدگي و پس رفتگي ميزان اتلاف حرارت را كاهش ميدهد، پلان غير فشرده اين امكان را ايجاد مينمايند كه از جذب تابش خورشيد بيشتر استفاده گردد. در مناطق گرم پلانهاي فشرده ارجح بوده و در مناطق سرد پلانهاي غيرفشرده به شرط استفاده از عايقهاي حرارت براي جلوگيري از اتلاف حرارت به گونهاي طراحي گردد كه قابليت جذب گرماي تابش خورشيد را نيز داشته باشد.
6ـ گرمايش و سرمايش
سيستم گرمايش و سرمايش به گونهاي ميبايست طراحي و مورد استفاده قرار گيرد كه مكمل طراحي غيرفعال باشد. سيستمهاي تأسيساتي كه قابليت تطبيق فوري با شرايط جذب سرمايش و گرمايش طبيعي را دارند، مانند رادياتورها و فنكويلهاي مجهز به شيرهاي ترموستات، اين امكان را فراهم ميسازند. اما سيستمهاي ذخيرهاي سرعت عمل لازم را به منظور تغيير وضعيت و تطبيق با شرايط گرمايش و سرمايش طبيعي را ندارند.
يك واحد مسكوني با طراحي غيرفعال مناسب كه قادر است از انرژيهاي گرمايش و سرمايش موجود در طبيعت بهره گيرد نه تنها موجب صرفهجويي در انرژي ميگردد، بلكه با فراهم آوردن امكانات گرمايش يا سرمايش و نور مناسب محيطي دلپذير ودر نتيجه آسايش را موجب ميگردد. متأسفانه در بعضي موارد اين امكان به دليل استقرار نامناسب ساختمانها در محوطه و ايجاد سايه و يا با جلوگيري از دالان حركت باد از ساختمان ساقط ميگردد. به منظور ايجاد تعادل بين طراحي غيرفعال و ديگر عوامل، ميبايست به نكات زير توجه كامل داشت:
الف ـ طراحي و توليد يك محوطه جالب و امن با استقرار مناسب ساختمانها در محوطه.
ب ـ طراحي يك نماي شمالي دلپذير و زيبا.
ج ـ توجه به عدم مشرفيت اتاقهايي كه به منظور دريافت حرارت و يا نور بيشتري نياز به پنجرههاي بزرگتري دارند. در غير اينصورت وجود پردهها خود موجب عدم جذب گرما در مواقع ضروري خواهد شد.
د ـ به خاطر داشتن اين امكان كه ممكن است يك پنجره شمالي ديد و منظر مناسبي را داشته باشد.
عايقبندي حرارتي در ساخت
در اينجا سعي بر آن است تا نشان داده شود كه چگونه ميتوان بدون افزايش قابل توجه هزينه ساخت به اهداف بهينهسازي مصرف انرژي در ساختمان دست يافت. بدين منظور ميبايست كليه قسمتهاي ساختمان را كه با هواي آزاد در ارتباط است، براي بالا بردن راندمان عايقبندي گردند. اين عمل ضمن اينكه اتلاف حرارتي را كاهش ميدهد به اطمينان در جهت طراحي غيرفعال كمك ميكند، ديوارها ـ كف و بام و پنجرهها از جمله قسمتهايي هستند كه از اهميت بيشتري نسبت به ديگر اعضاء ساختمان برخوردار هستند. طراحي ساخت اين قسمتها ميبايست به گونهاي صورت گيرد كه ضمن سادگي در اجرا، افزايش هزينه قابل توجهي را نيز در بر نداشته باشد.
ديوارهاي خارجي
نكته بسيار حائز اهميت در ديوارهاي خارجي اين است كه ديوارهاي پر داراي اتلاف حرارتي بالايي هستند، زيرا سطح اين ديوارها نسبت به سطح پنجرهها يا قسمتهاي ديگر ساختمان بسيار بيشتر است (نجفي امين، 1366). به منظور رفع اين مشكل پيشنهادطراحي و اجراي ديوارهاي دوجداره كمك بسيار مؤثري در بهينهسازي مصرف انرژي در ساختمان دارد. هواي بين ديوارهاي دو جداره خود عايق حرارتي مناسبي است، ضمن اينكه امكان عايقبندي حرارتي را نيز فراهم ميسازد.
ديوارهاي دوجداره داراي محاسن زيادي
مانند سبك بودن، استحكام بيشتر، امكان اجراي نماي همزمان با سفت كاري و ...
ميباشد. ضمن اينكه اين نوع ديوار در صورتي كه فضاي خالي آن توسط عايقهاي حرارتي
پر گردد، مؤثرترين نوع ديوار در بهينهسازي مصرف انرژي خواهد بود. ديوارهاي دو
جداره نياز به يك فاصله و جداره با ابعاد مناسب هستند. حداقل فاصله دو جداره
ميبايست 50 ميليمتر باشد. نكته قابل توجه در ديوارها، هوابندي اتصالات ديوار با
سقف و كف و نيز اطراف پنجرهها و درها ميباشد كه با اين عمل امكان نفوذ هوا
ازداخل يا خارج از بين ميرود. امكــان استفــاده از نازككاري خشك كه اخيراً
مصالح آن در داخل كشور نيز توليد ميشود ميتواند ضمن فراهم ساختن مزيتهاي فراوان
در جلوگيري از اتلاف انرژي نيز مؤثر باشد (Arbabian, 1997)
كف
همانطوري كه قبلاً ذكر شد حدود 20% اتلاف انرژي از كف متصل به هواي آزاد صورت ميگيرد. به منظور تقليل اين ميزان اتلاف حرارت نياز به عايق حرارتي به ضخامت 50 ميليمتر ميباشد. در چنين شرايطي اجراي سقف كاذب به منظور پوشش عايقبندي الزامي است.
تبادل حرارت از طريق كف متصل به زمين بستگي به اندازه و شكل كف و نسبت به شرايط زمين زيركف متفاوت خواهد بود. در بعضي شرايط موجود عايقكاري حرارتي به ضخامت 50 ميليمتر ميتواند از جهات مختلف مفيد باشد.
در كف طبقات ميبايست ضمن سبك بودن كف كه در مقاومسازي ساختمان در مقابل زلزله نقش عمدهاي را دارا ميباشد (Ababian, 1997)، ضخامت و جزئيات كف را به گونهاي در نظر گرفت كه تبادل حرارتي از اين طريق به حداقل برسد.
كاربرد لولههاي مختلف در كف مضرات بسياري را دارا ميباشد كه از مهمترين آنها كاهش عمر مفيد ساختمان، سنگين شدن سقف و ضعيف شدن ساختمان در مقابل زلزله وعدم امكان ايجاد شرايط تقليل تبادل حرارت ميباشد.
بام
با توجه به اتلاف حدود 26% حرارت از بام، عايقبندي انواع بامها ميتواند در بهينهسازي مصرف انرژي در ساختمان عليالخصوص در فصل زمستان بسيار مؤثر باشد. عايقبندي سقفهاي شيبدار هم ميتواند در امتداد سقف شيبدار صورت گيرد و هم بر روي سقف كاذب.
بازشوهادر بازشوهاي پنجره استفاده از پنجرههاي دو جداره ميتواند در جلوگيري از اتلاف حرارتي بسيار مؤثر باشد. پنجرههاي دوجداره با 20 ميليمتر فاصله جدارهها مورد نظر است. نكته قابل توجه در مورد اينگونه پنجرهها، فاصله دو جداره، كيفيت پروفيل پنجره و تكنيكهاي مورد استفاده در جدارههاي پنجره از اهميت فوقالعادهاي برخوردار ميباشد.
استفاده از نور طبيعي و آسايش ديد
استفاده بهينه از نور طبيعي به خصوص در فضاهايي كه در طول روز بيشتر مورد استفاده قرار ميگيرند، سهم به سزايي در بهينه كردن مصرف انرژي، آسايش ديد و رفاه ساكنين را دارد. چنين استراتژي شامل امكان استفاده از گرما و يا كوران در حفظ انرژي موجود و صرفهجويي در مصرف انرژي كه با جايگزيني نور مصنوعي صورت ميگيرد، شده و امكان داشتن ديد و منظر مناسب را نيز فراهم ميسازد. آسايش ديد عامل تعيين كننده در نياز به روشنايي ميباشد. استفاده از نور طبيعي در كليه انواع ساختمانها ضروري است، ضمن اينكه امكان استفاده از نور مصنوعي نيز ميبايست فراهم باشد. نورگيري طبيعي مناسب مقولهاي است كه در اولين اقدامهاي طراحي معماري ساختمان ميبايست مدنظر طراحي و معمار باشد.
نتيجهگيري
اين مقاله سعي بر گشودن باب تأثير طراحي معماري در بهينهسازي مصرف انرژي داشته و اهميت آنچه را كه تاكنون ناديده گرفته شده است را تنها با اشاراتي مختصر از يك سو، به طراحان و معماراني كه به تأثير نقش خود در اين راستا واقف نيستند، گوشزد نموده است. از سوي ديگر توجه به عواملي كه مستقيماً به گرمايش، سرمايش و استفاده نورطبيعي در ساختمان بر ميگردد، به سادگي مطرح گرديده است. در صورت اعمال نكات مطرح شده توسط طراحان و معماران و ساكنين ساختمانهاي مسكوني و غيرمسكوني، به راحتي ميتوان از يكسو ضمن كاهش آلودگي ناشي از مصرف انرژيهايي كه از سوختهاي فسيلي تأمين ميگردد و خطر جدي براي سلامتي روحي و جسمي جامعه ايجاد كرده است، با مصرف كمتر سوختهاي فسيلي كارآيي بيشتري را به دست آورده و از سوي ديگر از منابع پايانناپذير انرژيهاي طبيعي نيز بهرهمند شد. در اين جهت توجه عملي به نكات زير ميتواند در بهينهسازي مصرف انرژي كارساز باشد:
1- استفاده از تجربيات غني و ساده موجود در معماري سنتي و بومي كشور.
2- توجه به ويژگيهاي مورد نياز در طراحي و ساخت به عنوان يك استراتژي.
3- هماهنگي سيستمهاي تأسيساتي مورد استفاده با طرح و محيط به طور كلي
4- آگاهي استفادهكنندگان و ساكنين نسبت به مقوله صرفهجويي در مصرف انرژي.
نويسنده:
همايون اربابيان - دانشكده معماري، دانشگاه علم و صنعت ايران-سومين همايش ملي انرژي (1380)
توجه: برق نیوز اقدام انتشار مقالات علمی برق نموده است.ممکن است آمارها و مطالب ارائه شده قدیمی باشد.
از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
در غیر این صورت، «برق نیوز» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.